در مدار ولایت


در مدار ولایت


پاسخ خدا به آرزوها

آرزوهایش را روی کاغذهایی نوشت.

آن ها را در چندین پاکت قرار داد.

و برای پدر و مادرش , دوستان صمیمی اش , موسسه ای خیریه و خداوند فرستاد.

می خواست بداند چه کسی می تواند آرزوهایش را برآورده کند.

 چندین روز گذشت , خبری از پاسخ نبود.


...حدود یک هفته بعد اولین پاسخ به دستش رسید , از طرف موسسه خیریه بود.

نوشته بودند:((...برآورده کردن آرزوهایتان متحمل هزینه فراوانی است که از عهده ما خارج است.))

پاسخ پدر و مادرش دومین پاسخ بود:((فرزند عزیزم , خودت از وضع زندگیمان باخبری.می دانی که...))

چند روز بعد دوستان صمیمی اش در پاسخ نامه اش نوشتند:

((چه طور با خودت فکر کرده ای ما می توانیم آرزوهایی به این بزرگی را برآورده کنیم.مگر ما....))


آخرین پاسخ از طرف خداوند بود.

نوشته بود:

برایم کاری ندارد بر آوردن هر آرزویی که برایتان خیلی است....


 اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ قَليلاً مِنْ كَثيرٍ...

 وَهُوَ عَلَيْكَ سَهْلٌ يَسيرٌ

(دعای افتتاح)



نويسنده: ح.میرشفیعیان | تاريخ: سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |